حضور در تشییع جنازه آقای هادی صدر

زمانی که پدرم مرحوم آقا سید هادی به رحمت ایزدی پیوست ، امر نمودم کسی برود بالای گلدسته و فوت آن مرحوم را اعلام کند .
حاضرین گفتند : تمام مردم با خبرند و بازار و مغازه ها تعطیل گشته و احتیاج به بالای گلدسته رفتن نیست .
فرمود : چون من در اخبار برخورده بودم به چیزی که مضمونش این بود که « هرگاه مومنی از دنیا برود پس منادی به فوت او اعلام کند ، اول کسی که در تشییع جنازه آن مومن حاضر خواهند شد ، امام آن عصر است » لهذا دوست داشتم که در تشییع جنازه پدرم این سعادت عظمی حاصل گردد . امر نمودم که با وجود اطلاع مردم ، من میل به اعلام دارم .
بالجمله منادی رفت . همین که رفت و صدایش بلند شد ، من در قلب خود بدون آنکه چیزی به زبان بیاورم ، متوجه شدم و در خاطرم این معنی گذشت که خدایان این داعی حق است و حضرت حجت علیه السلام در اجابت کردن از این مردم سزاوارتر است . من میل دارم که آن حضرت تشریف فرما شود و به تشییع پدرم حاضر گردد .
تا آنکه جنازه پدرم را بعد از غسل و کفن حمل نمودند تا لب قبری که در محل موجود الان می باشد .
همین که خواستند جنازه را وارد قبر کنند ، من خود جلو رفتم که مباشرت این کار نمایم . ممانعت کردند که تو الان ، حالت این کار را نداری ، بگذار کس دیگر اینکار را انجام دهد . پس آمدم و در کناری نشستم .
در پهلوی من جناب سالک علوم باطنیه و صاحب مقامات شامخه آخوند حاجی ملا زمان که از اوتاد زمان بود قرار داشت .
ناگاه دیدم رعشه به اندام جناب آخوند افتاد و بی اختیار خود را به من چسباند و هی می گفت : « آقا سید حسن ؛ حضرت حجت علیه السلام اینجاست ، حضرت علیه السلام اینجاست » و به دست خود اشاره به سمت قبر می نمود .
به او گفتم : تو از کجا می گویی ؟
درجواب گفت : من از بویش می شناسم .1

پی نوشت:

1 . همان ، ص 527 .